کتاب «ایل، ارتش، ایران» نوشته محسن صادق‌نیا به سرگذشت امیرسرتیپ ناصر محمدی‌فر از فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش می‌پردازد.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، کتاب «ایل؛ ارتش، ایران» نوشته محسن صادق‌نیا که به خاطرات امیرسرتیپ ناصر محمدی‌فر، فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران می‌پردازد، از سوی انتشارات «سوره سبز» راهی بازار کتاب شد.

صادق‌نیا که مدیریت انتشارات سوره سبز را هم بر عهده دارد، در مقدمه این کتاب نوشته است: «از دو سال و اندی پیش [1392] که بر آن شدیم تا بخشی از تاریخ شفاهی جنگ را با محوریت امیرسرتیپ ناصر محمدی‌فر به رشته تحریر درآوریم و با امتناع ایشان از حضور در مصاحبه‌ها مواجه شدیم، سختی و مرارت کار برایمان مشخص شد.
خاطرات امیرسرتیپ ناصر محمدی‌فر در کتاب «ایل، ارتش، ایران» ماندگار شد
بعد از اقناع و پذیرش امیر به همکاری، آنچه پیش روست شکل گرفت که حاصل ساعت‌ها مصاحبه صبورانه و بردباری مصاحبه‌شونده و به کلام آوردن خاطرات منحصر به فرد ایشان است؛ اگر چه با اتمام هر جلسه دو ساعته مصاحبه‌، هیچ اطمینانی از ادامه همکاری ایشان نبود و نویسنده همواره در تب و تاب متوقف شدن کار در نیمه راه به سر می‌برد تا جایی که در جلسه آخر مصاحبه فرمودند: اگر سماجت شخص نویسنده نبود، این کار را به اتمام نمی‌رساندم.»

نویسنده معتقد است که تمام آن‌چه بر امیرسرتیپ ناصر محمدی‌فر گذشت و زیر و بم‌های دهه اول زندگی هفتاد ساله ایشان، نگارش چندین جلد کتاب را می‌طلبد و تنها به دلیل سلیقه مخاطبان امروز در موجزخوانی، به نگارش اثر کم‌حجمی درباره این فرمانده ارتش روی آورده است. وی در مقدمه یادآور شده است: «گاهی ترس از مواجهه با کثرت سلایق، منحصر به خود سانسوری می‌شود؛ اما تمام توان خود را به کار بردیم که از این لغزش پرهیز کنیم و با ساختن و پرداختن آنچه که بر زبان ایشان جاری شد کتاب را در قالب داستان به نگارش درآوریم تا در حفظ و امانت به کمترین خطا آلوده شویم.»

امیر سرتیپ ناصر محمدی‌فر، از فرماندهان بزرگ دوران جنگ تحمیلی بود که فرماندهی لشگر‌های متعدد و فرماندهی قرارگاه جنوب را در زمان جنگ تحمیلی بر عهده داشت. وی در سال‌های 1379 تا 1384 فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و اکنون از مشاوران عالی نظامی فرماندهی معظم کل قوا محسوب می‌شود.

در صفحه 161 کتاب «ایل، ارتش، ایران» می‌خوانیم: «یگان‌ها به تنگه رسیده بودند که عراق از هر دو محور با صدها تانک و نفر بر حمله را شروع کرد. می‌خواست از نیروهای هوایی درخواست کمک کند. کسی نبود که جواب بدهد. در همان نگاه اول، دانست که بهترین راه مقابله با دو ستونِ یک تانک و آن عظمت، دسترسی به نیروی هوایی است. اما کو! کدام فرمانده لشکری به نیروی هوایی دسترسی داشت. به یاد آورد که برای چندمین بار به فرماندهان رده بالا گفته است که آن همه جیبپ‌های میول یا بی‌سیم‌های AM برای استفاده دیده‌بان‌های مقدم در لشکرهاست!

کسی صدای او را نشنیده بود. دیده‌بان مقدمی، تحت فرماندهی فرمانده لشکر نبود که مثل امروز کل ستون عراق را منهدم کند. عراق با خیال راحت پیشروی می‌کرد و ناصر باید برای متوقف کردنش به سراغ توپخانه می‌رفت. دست به کار شد. عراق از صد ارتش ایران نمی‌توانست به سادگی بگذرد! ناصر برنمی‌تابید که زنده باشد و این اتفاق بیفتد. زیر لب زمزمه کرد:

به روزگار سلامت سلاح جنگ‌ بساز
وگرنه سیل چو بگرفت، سد نشاید بست
ناصر و لهراسبی، جانشین لشکر، آر.پی.جی به دست گرفته بودند و حاج سلطانی، فرمانده توپخانه لشکر، پشت تیربار نشسته بود. ناصر دور و برش را نگاه کرد. دو هواپیما فانتومی که از سمت سومار می‌آمدند، هواپیمای خودی بودند و ستون عراق را هدف گرفتند. حمله هواپیماها کارساز بود. ستون عراقی که از مهران به سمت تنگه حرکت کرده بود، متوقف شد. ناصر چشمش به ستون عراقی در مسیر «میمک» بود. اولین تانک به نزدیکی تنگه رسید. ناصر دستور شلیک داد.

گلوله آر.پی.جی به تانک نخورد، ولی راننده تانک هول شد، روی تخته سنگی بزرگی رفت و شنی‌های تانک آویزان شده و ایستاده بود. راننده و خدمه تانک پیاده شدند و به عقب فرار کردند. نیروهای ناصر دو تانک بعدی را زدند. با بلایی که به سر سه تانک عراقی آمد، بقیه ستون برگشتند. ناصر مطمئن شد با یگان جدید و آمزوش ندیده‌ای مواجه است. نیروها روحیه گرفته بودند. ناصر با استفاده از موقعیت از تنگه به طرف ده صالح‌آباد حرکت نمود و با جیپ دوازده تانک را با خدمه به غنیمت گرفت. عراقی‌ها وحشت کرده بودند و ناصر به هر قیمتی که بود، تنگه را نگه داشت و لشکر عراقی نتوانست به سمت ایلام برود.

هنوز به قرارگاه نرسیده بود که خبر اجرای قطعنامه را شنید. 31 تیرماه 1367 بود. دستور رسیده بود که هرکس هرکجا هست، بماند. ناصر شبانه با تعدادی از نیروهایش از صالح‌آباد پیاده به طرف مهران راه افتادند. 30 کیلومتری راه بود. به موقع به مهران رسید و می‌توانست فردا صبح اول وقت ادعا کند که یگان‌هایش اینجا بودند. یگان‌های لشکر، سی‌کیلومتر عقب‌نشینی کرده بودند و حالا ناصر آمده بود تا بگوید ما اینجا بودیم. این مطالب مورد قبول فرماندهان عراقی نبود. مأمورین UN آمدند و گفتند که هرچه سریع‌تر اینجا را تخلیه کنید در غیر این صورت عراقی‌ها گفته‌اند که تا نیم ساعت دیگر با تانک و نفربر حمله و باقی مانده نفرات را اسیر می‌کنیم. یگان‌های عراق از روبه‌رو نمایش قدرت می‌دادند تا رعب و وحشت ایجاد کنند. ناصر گفت که ما منطقه را ترک نمی‌کنیم، عراق هم هرکاری می‌خواهد بکند. در حقیقت می‌خواست با پنج نفر در مقابل تیپ عراق با سلاح ایمان و توکل به خدا بجنگد.

با چندین بار رفت و آمد UN حضور نیروهای ایرانی را در همان‌جا ثبت کرد. در این فاصله ناصر، نیروها را به منطقه کشیده و مستقر کرده بود. ماه‌های اول سردرگمی‌های اجرای قطعنامه به پایان رسیده و آرامش نسبی برگشته بود. ناصر امور اداری را برای ساماندهی به این لشکر خسته و نابه‌سامان از سر گرفت و انرژی‌آش را برای بازسازی توان رزمیِ لشکر گذاشت. لشکر زرهی با تانک‌هایش، لشکر زرهی می‌شد.»

انتشارات سوره سبز کتاب «ایل، ارتش ایران» را با شمارگان چهار هزار نسخه، قطع رقعی، 248 صفحه و به بهای 128‌هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.
*ایبنا

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس